پيام
احمد يوسفي20
92/10/28
ميقات هشتم
آرايشگر گفت: عروس خانوم! ديگه کارت تموم شده. آقا داماد هم که بالا، دم در منتظره. ايشالا خوشبخت شي.بلند شد. ميدانست مرد زندگياش از معطلي خيلي خوشش نميآيد. به خواهرش گفت: چادرم کو؟ و خواهرش چادر سفيدي را سرش انداخت. دست گرفت به چادر و دور صورتش، به آرامي لبههاي چادر را مرتب کرد. آرايشگر گفت: خيلي خب ديگه! موهاتو خراب کردي که دختر! يه ذره شلتر بگير . وقتي ميگم شنل کرايه کن، براي همينه ديگه… رو
ميقات هشتم
ادامه در وبلاگ